چه اهتزاز ناشیانهای است
بر ستون شانههای بچهگانهی تو
هنوز برابر تاریکی می ایستی
دستانت را در آن فرو می کنی
و رج پرندهها را که بر دستانت نشستهاند
بیرون می آوری
و به سمت غروب می پرانی.
آه، چه اهتزاز ناشیانهای است
و چه نابجا ایستادهام
در مسیر سفر دستهای پر پرندهی تو.
بر ستون شانههای بچهگانهی تو
هنوز برابر تاریکی می ایستی
دستانت را در آن فرو می کنی
و رج پرندهها را که بر دستانت نشستهاند
بیرون می آوری
و به سمت غروب می پرانی.
آه، چه اهتزاز ناشیانهای است
و چه نابجا ایستادهام
در مسیر سفر دستهای پر پرندهی تو.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر