راه گریهام را بند آوردهای
در میانهی کبودی صبح و
تاریکی اتاق
و عطش لیوان آبی که جلوی پنجره ام
زیر نور ماه
میخواهم بنوشم.
ماه از بالا
چون قرص جوشانی درون لیوانم افتاد و
من ماه را با عطش نوشیدم.
چه مهم
که زمان از پلکان پلکهایم بالا برود یا نه ؟
یا مورچهها از کف دو دستان تو به
سراسر جهان منتشر شوند و
هجوم بیاورند.
من و ماه گور همدیگریم
در هم دمیدهایم.
در میانهی کبودی صبح و
تاریکی اتاق
و عطش لیوان آبی که جلوی پنجره ام
زیر نور ماه
میخواهم بنوشم.
ماه از بالا
چون قرص جوشانی درون لیوانم افتاد و
من ماه را با عطش نوشیدم.
چه مهم
که زمان از پلکان پلکهایم بالا برود یا نه ؟
یا مورچهها از کف دو دستان تو به
سراسر جهان منتشر شوند و
هجوم بیاورند.
من و ماه گور همدیگریم
در هم دمیدهایم.
۱ نظر:
چه مهم
که زمان از پلکان پلکهایم بالا برود یا نه ؟
یا مورچهها از کف دو دستان تو به
سراسر جهان منتشر شوند و
هجوم بیاورند.
من و ماه گور همدیگریم
در هم دمیدهایم.
ئه وه م زور پی جوان بوو . سه که وتوو بی فه رانه ک خانم
ارسال یک نظر